غـــــزلغـــــزل، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
سحــــرسحــــر، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

بهونه های قشنگ ما برای زندگی

یک روز قشنگ در طبیعت

غزل و سحر عزیزم یکی از آخر هفته های تابستونی که اکثرا میریم فیروزکوه پیش عزیزشون با تشویق دایی مهدی رفتیم به یه سدی خاکی در حوالی فیروزکوه به نام سد نمرود در اطراف سد خیلیا با قلاب ماهیگیری میکردند و خیلیا هم فقط تماشا میکردند. مراحل صید یکی از ماهی هارو هم خودتون دیدید و خیلی براتون لذت بخش بود. برای اولین بار بود که به اونجا میرفتیم، چقدر هم بودن در دل طبیعت به همه ی ماها و شما کوچولوها خوش گذشت. شاید سایه به راحتی پیدا نمیشد، اما به راحتی تونستیم خودمونو با شرایط وفق بدیم تا اینه یه سایه ی خالی و خوب هم پیدا کردیم. خداروشکر فاطمه هم بود و حسابی شمارو سرگرم میکرد. مبینا و رومینا هم دو ساعتی گذرا اومدن اونجا و شاد...
16 شهريور 1396

اولین کوتاهی در آرایشگاه

سحر عزیزم، اواسط تابستون، از شدت گرمای هوا و عرق بسیار زیادی که می کردی، بردیمت آرایشگاه و موهاتو کوتاه کردیم. این برای اوّلین باری بود که میرفتی آرایشگاه هربار با کمک خاله مقدسه موهاتو مرتب می کردیم. ایندفعه من و تو و غزل و بابایی رفتیم آرایشگاه همون آرایشگاهی که غزل هم در کودکی برای کوتاهی اونجا میرفت آرایشگاه طوطیا بابایی جلوی در منتظر موند و ما سه تا رفتیم داخل خداروشکر خیلی عادی و راحت برخورد کردی و آرایشگره موهاتم مدل قارچی زد مدلش بهت میاد سرت خلوت شد و کمتر عرق میکنی به قول زن عموحمیده شبیه عروسک شدی این عکس قشنگت توی آرایشگاه ...
16 شهريور 1396
1